مقدّمه:

رواداری، تسامح و تحمّل؛ مفاهیمی هستند که مترادف با دگرپذیری یا به تعبیر دیگر، دیگرپذیری بکار برده شده‌اند، این واژه در فهرست لغات معاصر ما، هم از نظر فلسفی و فکری و هم از نظر سیاسی و مذهبی وجود و حضور دارد، اگر چه برخی از آن ممکن است برداشت منفی داشته باشند، ولی در دیدگاه جدید تحمّل و رواداری نه تنها مضمون منفی ندارد بلکه، سبب می‌شود که مردم بتوانند با روشن‌بینی و بی‌غرضی به مسائل بیندیشند و تحمّل عقاید متفاوت دیگران را داشته باشند، ضمن اینکه به فرد کمک می‌کند که توان تفکر درباره‌ی عقاید نو و جدید را داشته باشد، به عبارت دیگر، از تعصّب و انجماد فکری جلوگیری می‌کند.

سویه‌ی دیگر این موضوع، پرهیز از خشونت است، یکی از خصوصیات دیگرپذیری در شرایط واقعی و دو طرفه، جلوگیری از خشونت فردی و اجتماعی است، علاوه بر آن، آزادی و دموکراسی نیز بدون وجود این ویژگی امکان تحقّق ندارند، از آنجا که در یک جامعه با صبغه‌ی دینی زندگی می‌کنیم، رابطه‌ی میان اعتقادات دینی و دیگرپذیری موضوع دیگری است که بایستی به آن توجّه کرد، به عبارت دیگر آیا نسبتی میان اسلام، عقاید اسلامی و دیگرپذیری وجود دارد؟ در صورت وجود، این رابطه چگونه است؟ و از چه ویژگیهایی برخوردار است؟ 

مفهوم تساهل(toleration)

تساهل به معنای مدارا، آمادگی داشتن برای قبول دیدگاه ها یا اعمالی است که فرد آنها را نامطلوب و ناسازگار می‌داند، تساهل را به معنای دگرپذیری هم آورده‌اند، گفته می‌شود تساهل بر دو حکم اخلاقی استوار است: اول، تایید نکردن شکلی از رفتار یا تحمّل کردن آنچه نمی‌توان تغییر داد، نیست، علاوه بر آن، تساهل بیان کننده‌ی عدم مداخله هم نیست، البتّه، اگرچه تساهل دخالت یا ایجاد محدودیت بر دیگران را روا نمی‌دارد، اما اعمال نفوذ کردن از طریق مثال‌های اخلاقی و متقاعد سازی عقلانی را روا می‌داند، تساهل در اندیشه، زمینه‌ساز تنوّع و کثرت‌گرایی است، 

طرح مسئله‌ی تساهل و «تولرانس» از نظر تاریخی به قرن شانزدهم و هفدهم میلادی برمی‌گردد، که در آن حال و وضعیت فرقه‌های پیشرو و در حال رشد جامعه، اقتدار کلیسا را با چالشی عظیم روبرو و ضربه‌ای کاری را بر پیکر کلیسا وارد ساخته بودند، افرادی چون جیمز میلتون، جان لاک و جان استوارت میل برای ازبین بردن آن فضا و با هدف اشاعه‌ی اصول، آرمانها و افکار خود و به اعتبار این که عنصر حقیقت، فقط با زمینه های اجتماعی رقابت آزاد رخ می‌نماید؛ تساهل را مطرح کرده، بر دفاع از این اندیشه اصرار ورزیدند، آنان گفتند که مسیحیت دین تحمّل عقیده و فکر است، عقیده نمی‌باید تحمیل شود، خود را نباید مطلق دانست و نباید به نفی عقیده‌ی دیگران پرداخت، (اندیشه‌ی حوزه، ص110)

در مبانی اندیشه‌ی سیاسی غرب، تساهل را به عنوان یکی از پایه‌های اصلی لیبرالیسم و از ارزش های عمده‌ی لیبرال دموکراسی برشمرده‌اند، جان لاک، اندیشمند انگلیسی تبار، تساهل را به خصوص در آزادی گزینش دین، تعریف کرده است، از نظر او، دولت‌ها هیچ حقی در مراقبت از روح انسانها ندارند، جان استوارت میل نیز که از اندیشمندان و فلاسفه‌ی سیاسی انگلستان است، تساهل را یکی از وجوه آزادی فردی می‌داند و معتقد است که هدف از تساهل تأمین استقلال شخصی است که زمینه برای بحث و استلال عقلی را رونق می‌بخشد، و از سوی دیگر به بسط روشنفکری و سلامت روانی جامعه کمک می‌کند، 

این سؤال که چرا باید ادیان دیگر را تحمّل کرد، به ویژه هنگامی که کسی فکر می‌کند که آنها نادرست هستند؟ سؤال ی است که در حوزه‌ی تساهل دینی و مذهبی مطرح می‌شود، اگر کسی فکر می‌کند که باور دینی وی صحیح و عمل لازم برای به دست آوردن رستگاری ابدی است و باور مذهبی نادرست و عمل بر آن تنها نفرین ابدی است، فرد دلیل بسیار قوی برای عدم تحمّل اعتقاد و عمل غلط دارد، ممکن است که این خود منشاء بسیاری از رفتارهای نامتعارف با دیگری شود که شخص فکر می‌کند وی دارای عقاید نادرست و یا باطل است، ( Thomas Christiano، 2006)

تساهل دینی، در واقع بیان این ایده است که فردی نباید به زور و یا وادارندگی با باورها و اعمال مذهبی فرد دیگری و یا با حق آن شخص به معاشرت اجتماعی و فکری با دیگران برخورد کند، حتی اگر این باورها و شیوه‌های رفتاری، برای فرد دربردارنده‌ی مقدار زیادی از بدبختی و رنج باشند، 

از این رو، تساهل مذهبی، در درجه‌ی اوّل، شامل آزادی مذهبی است، آزادی مذهبی، آزادی باور و اعتقادات و نیز تغییر آن توسط فرد به گونه‌ای که مناسب می‌داند بدون دخالت اجباری یا قهری توسط دیگران است یا بدون اینکه توسط دیگران مورد تبعیض قرار گیرد، همچنین شامل آزادی عمل به اعتقادات فرد به گونه‌ای که مناسب می‌داند حدّاقل تا زمانی که منافع اساسی دیگران را آسیب نمی‌زند، این دو عنصر آزادی مذهبی یعنی آزادی باور و عمل مذهبی توسط آزادی عقیده و وجدان تضمین می‌شود، با توجّه به موضوع بحث و از محتوای مطالب گفته شده می‌توان برداشت کرد که در مجموع سه مبنای نظری لیبرالیسم، فرد گرایی و پلورالیسم، بنیادهای نظری اندیشه‌ی تساهل را در غرب تشکیل می‌دهند، 

نقطه‌ی محوری اندیشه‌ی تساهل، چنانکه مطرح شد آزادی است و در کنار آن اعتقاد به فرد است، به طوری که می‌توان گفت فردگرایی، هسته‌ی متافیزیکی و هستی شناسی تساهل است، بنابراین مساله‌ی مدارا عمدتا در فردگرایی تجلّی می‌یابد و بر این اساس است که کثرت باوری و پلورالیسم نیز مطرح شده است، (اندیشه‌ی حوزه، ص118)

از این رو، به نظر می‌رسد که تساهل، داده‌ی بی چون و چرای عقلی ، سیاسی و حقوقی آزادی‌گرایی است، به عبارت دیگر، نمی‌توان به کسی عقیده یا باوری را تحمیل کرد یا وی را از آن بازداشت؛ هر کسی در این زمینه از آزادی گزینش مطلق برخوردار است، و دولت یا هیچ نهاد دیگری، حتی مذهبی حق دخالت در این باره را ندارد، (ژولی سادا، 1378، ص13)

باید در نظر داشت که تاریخ واژه‌ی تساهل، نشان‌دهنده‌ی ابهام مفهوم آن است، نویسندگان کاتولیک تساهل را ثبات در آزمون و نیروی تحمّل بدی، بدبختی یا بلایای طبیعی دانسته‌اند، مصدرtollo - به معنای بردن، تحمّل کردن، تاب آوردن در زبانهای لاتینی تولرانس tolerance از این ریشه است- مبین کاری است که انسان روی خود انجام می‌دهد، اصطلاح پزشکی تساهل نیز همین معنا را می‌دهد یعنی قدرت تحمّل اثر یک دارو، یک ماده‌ی شیمیایی یا فیزیکی معین، بدون آسیب دیدن از آن است، کاربرد واژه‌ی تساهل، مفهوم جامعه‌شناسی «آستانه‌ی تحمّل» را پدید آورده که نمایانگر توان فرد یا گروهی از افراد در تحمّل اثر یک عامل محرّک تحوّل ساختاری و دگرگون نشدن بر اثر آن است، 

 برخی از متفکّران معتقدند که تساهل نخست به رابطه‌ی انسان با اشیا برمی‌گردد و در وهله‌ی دوم، نمایانگر روابط او با دیگران است، اما ضمناً در همین معنا است که مفهوم خاص خود را به دست می‌آورد، (ژولی سادا، 1378، ص17) میراث معنای نخست، دو وجهه‌ی مختلف به معنای تساهل می‌دهد که در تعریف واژه نامه‌ی روبر چنین آمده است: «تساهل پرهیز از امر و نهی در حالتی است که اقدام به آن میسّر باشد، تساهل، آزادی حاصل از این برخورداری است، » این تعریف معمّاگونه است، نه روشن شده که چه کسی خودداری می‌کند و نه چگونه این خودداری به آزادی می‌انجامد، آیا تساهل امتیازی است که به شکل آزادی کاملاً سلبی به دیگری داده می‌شود؟ تعریف دوم در زمینه‌ی رابطه‌ی شخص با دیگری است نه در قلمرو نهادها، وضعیتی که به دیگری امکان اندیشیدن و عمل کردن به شیوه‌ای غیر از آن‌که ما قبول داریم، می‌دهد، در این تعریف تساهل امتیازی است به دیگری از سوی کسی که می‌پندارد حقیقت را در اختیار دارد، نوعی تاب آوردن حقیقت در برابر خطاست، در اینجا دیگری به عنوان یک روش اندیشیدن و عمل کردن وصف می‌شود، (ژولی سادا، 1378، ص18)

دکتر عبدالکریم سروش، معتقد است که تساهل و تسامح عدالت است، و مبنای عدالت هم انصاف و عدم تبعیض است و مبنای انصاف هم، دیگران را مانند خود پنداشتن است، بنا بر تحقیق محققان و از آن میان هانس کونگ متکلم کاتولیک آلمانی معاصر، اصل «آنچه بر خود روا نمی‌داری بر دیگران هم روا مدار» قدیمی‌ترین و مقبول ترین و عام ترین اصل اخلاقی است که همه‌ی ادیان الهی بر آن صحه نهاده‌اند و زیربنای اصل عدالت هم قرار گرفته است، نشانی از این سخن را در عهد عتیق و عهد جدید و کلمات پیامبر اسلام و نهج البلاغه‌ی امام علی و اندرزهای عموم عارفان و اندرزگویان و اخلاق شناسان می‌توان یافت، (عبدالکریم سروش، 1379،ص418)

در همین راستا ایشان تأکید می‌کنند که آدمی در حق خود سخت نمی‌گیرد، لذا بنا بر این اصل، بر دیگران هم نباید سخت گیرد، عذر خود را زود می‌پذیرد لذا دیگران را هم باید معذور بداند، دوست ندارد در حق او زود قضاوت کنند، لذا در حق دیگران هم نباید زود قضاوت کند، به خود حق می‌دهد که عقیده‌ای را که می‌پسندد برگیرد، لذا به دیگران هم حق بدهد که مؤمن به عقاید خود باشند.(عبدالکریم سروش، 1379،ص418) لذا تسامح و تساهل که از انصاف و عدالت برمی خیزد چون سایه‌ای بر سر قانون و چون روحی در تن آن است، یعنی قانون را با رعایت اصل «هرچه برخود نمی‌پسندی بر دیگران مپسند» می‌نویسند، و لذا نفی تساهل عین نفی قانون عادلانه است، و قانون فارغ از تساهل، قانون نیست، (عبدالکریم سروش، 1379،ص419) وی بر بعد دیگر قضیه هم تأکید می‌کند که تساهل یک اصل عملی است نه یک اصل نظری، یعنی در رد و قبول ادله و احتجاجات، تساهل نمی‌کنیم و دلیل محکم را به خاطر دلیل سست فرو نمی‌نهیم و حق را به حربه‌ی باطل نمی‌کوبیم، اما با اهل آرا و افکار، تساهل می‌ورزیم و آنان را در رسیدن به حق یا باطل، همچون خود گرفتار ده‌ها رشته‌ی تعلّقات و مطامع و خطاها و نواقص می‌شماریم، (عبدالکریم سروش، 1379،ص420) 

دکتر آرش نراقی از متفکّران مطرح کشور در حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق معتقد است که فضيلت مدارا دارای سه جزء اصلی است، جزء نخست آن اعتقادی است، فضيلت مدارا تحقّق نمی‌يابد مگر آنکه فرد باور خود را نسبت به امر الف حقّ بداند، و باور رقيب را در آن خصوص باطل بشمارد، بنابراين، مدارا يا تسامح فقط به آن دسته از عقايد و اعمال تعلق می‌گيرد که از منظر فرد ناحق يا نادرست تلقی می‌شود، جزء دوّم، عملی است، فضيلت مدارا فقط در صورتی تحقّق می‌پذيرد که شخص علی رغم آنکه عقيده يا عملی را ناحق می‌داند، بنابر دلايل يا ملاحظاتی مايل است با صاحبان آن عقايد يا عاملان آن رفتار با صلح و مسالمت زندگی کند، و جزء سوّم، معيار تمايزبخش است، مداراگری فقط تحت شرايط خاص و در نسبت با پاره‌ای امور فضيلت بشمار می‌رود، به بيان ديگر، شخص بايد معياری عقلاً قابل دفاع در اختيار داشته باشد تا بتواند به اعتبار آن ميان عقايد يا اعمال باطل اما درخور مدارا، و عقايد يا اعمال باطل اما غيرقابل مدارا تمايز بنهد، بنابراين، فضيلت مدارا در ميانه‌ی دو حدّ يا وضعيت مطلق‌گرايی و کثرت‌گرايی تحقّق می‌پذيرد، 

فرد مطلق‌گرا بر اين باور است که اگر معلوم شود امری ناحقّ است، تحت هيچ شرايطی نبايد آن را تحمّل کرد، به بيان ديگر، برای وی «امر ناحقّ در خور مدارا» مفهومی تهی و عاری از مصداق است، فرد مطلق‌گرا وجه اعتقادی مفهوم مدارا را می‌پذيرد، يعنی موضع خود را بر حقّ می‌داند و موضع رقيب را باطل می‌شمارد، اما اختلاف آن با فرد مداراگر در آن است که جزء عملی مفهوم مدارا را مردود می‌شمارد، يعنی اخلاقاً همزيستی با امر باطل را برنمی‌تابد، و تلاش او حذف باطل و گاه حذف حاملان يا عاملان آن است، و نه تحمّل آن، 

از سوی ديگر، فرد کثرت‌گرا بر اين باور است که تمايز ميان حقّ و باطل قاطع نيست، و هيچ دليلی وجود ندارد که فرد ديدگاه مختار خود را حقّ و ديدگاه رقيب را باطل بشمارد، به بيان ديگر، ديدگاه های رقيب دست کم می‌توانند به يک اندازه برحقّ باشند، و دليل قاطعی برای برتری دادن يکی بر ديگری وجود ندارد، يعنی، از منظر کثرت‌گرا «امرناحقّ غيرقابل مدارا» مفهومی تهی و عاری از مصداق است، ايشان وجه عملی مفهوم مدارا را می‌پذيرند، يعنی به همزيستی مسالمت‌آميز ميان عقايد و زندگی های متنوع باور دارند، اما وجه اعتقادی مفهوم مدارا را مردود می‌دانند، يعنی معتقدند که حقّ دانستن خود و باطل دانستن رقيب از منظر معرفتی موضعی دفاع‌پذير نيست، بنابراين، مطلق‌گرايان و کثرت‌گرايان البته هريک بنا به دليلی متفاوت در يک پيش فرض مهّم مشترک هستند که مفهوم «امر ناحقّ در خور مدارا» مفهومی تهی و عاری از مصداق است، مطلق‌گرا بخش «درخور مدارا» بودن اين مفهوم را پذيرفتنی نمی‌يابد، و کثرت‌گرا بخش«ناحقّ» بودن اين مفهوم را غيرقابل دفاع می‌يابد، از این رو، مفهوم کانونی فضيلت مدارا «امر ناحقّ در خور مدارا» است، يعنی فضيلت مدارا در صورتی تحقّق پذير است که فرد معتقد باشد که مفهوم «امر ناحقّ در خور مدارا» مفهومی تهی و عاری از مصداق نيست، در این صورت است که می‌توان انتظار داشت که فرد در برابر دیگری میزانی از تحمّل و تساهل در برخورد با وی داشته باشد، 

دکتر سروش دبّاغ ، از متفکّران فلسفه‌ی اخلاق، در مورد اینکه با چه کسانی می‌توان تسامح و مدارا کرد، معتقدند که: «با کثیری از عقاید می‌شود مدارا کرد، بدین معنا که با صاحبان عقاید «باید» مدارا کرد، نه با خود عقاید، یعنی با خود عقاید مدارا نکنیم، بدین معنا که شخص در باب موجّه بودن یا نبودن و صادق یا ناصادق‌بودن باور‌ها نباید تعارف کند و بحث و فحص معرفتی باید به‌جدّ همواره ادامه داشته باشد و گفت‌وگو‌های معرفت‌بخش در فضای عمومی و یا فضاهای دوستانه و فیمابین جاری باشد، امّا این تفاوت می‌کند که من با صاحب عقیده هم مدارا کنم یا نه؛ با او «باید» مدارا کنم چرا که او مصداقی از «دیگری» است، باید گشوده باشم نسبت به اینکه «دیگری»، سخن خود را بگوید؛ اما گشوده بودن بدین معنا نیست که با هر چه او می‌گوید موافقت کنم، چون ممکن است ناراحت بشود، نه مدارا با صاحبان عقاید است، با به رسمیت شناختن حقوق آنان است، در غیر اینصورت «اخلاق باور» اقتضا می‌کند جایی که تصور می‌کنم فلان مدّعا به سبب فلان و بهمان دلیل موجّه نیست، آن را نقد کنم و این امر منافاتی با مدارا کردن ندارد، در عین حال تصور می‌کنم با صاحبان برخی عقاید و کسانی که از برخی ایده‌ها دفاع می‌کنند و در مقام نشر آن برمی‌آیند، باید مخالفت کرد؛ اگر سخنی و کنشی مصداقی از گفتار نفرت‌انگیز (hate speech) باشد، گفتار نفرت‌انگیز، گفتاری است که شخص یا گروهی را بر اساس ویژگی‌هایی نظیر ‌نژاد، جنسیت، دین و مانند آن، مورد حمله قرار می‌دهد، نباید با پخش و نشر سخنان نفرت‌انگیز قومی، دینی و مقولاتی از این دست، مدارا کرد، همان شعر مشهور حافظ، با یک قید: «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/با دوستان مروّت با دشمنان مدارا»، این شعر یک قید دارد؛ بله با دوستان مروّت با دشمنان مدارا مگر با دشمنانِ مدارا، مگر با کسانی که با مدارا دشمنی می‌‎ورزند، »(سروش دباغ،1394) 

به گفته‌ی «پل ریکور»- فیلسوف فرانسوی- تساهل موضوعی است که دام‌گونه، هم بسیار ساده است و هم بسیار مشکل، در واقع شکایت از عدم تساهل یا «تحمّل‌ناپذیری»، بدون توجّه به الزامهای گوناگونی که هرکس متعهد به آن است بسیار آسان می‌نماید، در ضمن ایجاد هماهنگی بین مقتضیات گوناگون اخلاقی و حقوقی و سیاسی یا معنوی، که موید مشروعیت تساهل استکار بسیار مشکلی است، تساهل پنداری است چند وجهی به این دلیل که پاسخگوی مقتضیات گوناگون است، و نیز به این دلیل که احتمالاً همیشه وجه مخالف تساهل، یعنی عدم تساهل و تحمّل‌ناپذیری اسباب نابودی آنرا فراهم می‌آورد؛ هرچند که ضمناً جایگاه تساهل را باید بین آن دو جستجو کرد، (ژولی سادا، 1378، ص14)

انواع تساهل:

اعتقاد بر این است که در زمینه های مختلفی که عبارتند از تساهل عقیدتی، سیاسی، اخلاقی و فرهنگی با دیگری تساهل و مدارا داشت، تساهل عقیدتی که به نظر می‌رسد با توجّه به ارتباطی که عمدتا با ارزشهای فکری، دینی و مذهبی افراد دارد، از جمله مهمترین حوزه‌هایی است که تساهل در آن می‌تواند در ایجاد همراهی و همنوایی دیگران بسیار نتیجه‌بخش باشد؛ ناظر بر تحمّل و مدارا با افکار و آیین‌های دیگر و احترام به آنان است، شاید به همین دلیل، حسّاسترین آنها نیز است، تساهل سیاسی نوعی کثرت‌پذیری سیاسی است، به این‌که گروه‌ها، جناح‌ها، احزاب و نحله‌های فکری گوناگون در عرصه‌ی حرکتهای سیاسی بتوانند مشارکت داشته باشند و صرفاً به معنای پذیرش حضور عقاید مخالف در عرصه‌ی سیاست است، تساهل سیاسی همانند تساهل عقیدتی امری پسندیده است زیرا جامعه‌ای که میدان طرح عقاید مخالف به لحاظ سیاسی یا غیر آن باشد؛ جامعه‌ای رشدیابنده محسوب می‌شود که در آن طبقات و جناح‌های سیاسی متفاوت به شیوه‌ی تعاملی به انتقال داده‌های فکری و اندیشه‌های خود اقدام می‌کنند و همین مسأله سبب بروز افکار و اندیشه‌های رشدیابنده می‌شود، (اندیشه‌ی حوزه، ص120) در مورد تساهل اخلاقی باید به این موضوع اشاره شود که شاید در ابتدای پیدایش اندیشه‌ی تساهل، بیشتر تساهل عقیدتی و سیاسی مراد اصلی بوده است ولی با گذشت زمان، تساهل به عرصه‌ی جدیدی به نام تساهل اخلاقی کشیده شده است، مفهوم تساهل اخلاقی فردگرایانه و آزادیخواهانه است، از این رو، در اندیشه‌ی تساهل اخلاقی، فرد باید خود ارزش‌های خویش را برگزیند و اخلاقیات خاصّ خود را بنیاد نهد، و در نهایت تساهل فرهنگی به معنای آزادی فرهنگی و رفع محدودیّت‌ها در حیطه‌ی بیان، قلم، انتشار کتاب و مطبوعات یا هر رویکرد فرهنگی است، جنبه‌ی مثبت این نوع از تساهل، این است که در چارچوب قانون، هر کسی حرف خود را می‌تواند بزند و عقیده‌ی خود را نشر دهد، البتّه این امر نیز همانند تساهل سیاسی، لازمه‌ی پیشرفت و ترقی جامعه است، (اندیشه‌ی حوزه، ص122)

تساهل در اسلام:

برخی از صاحبنظران معتقدند که مدارا هم ارزشی دینی است، هم نقد و حسابرسی مسئولان و این هر دو از ارکان دموکراسی‌اند، آنچه در این میان تأکید بیشتر می‌طلبد اولویت دادن حق است بر تکلیف و نهادن کثرت تفسیری است به جای تفسیری رسمی و انحصاری از دین که از سوی حکومتگران ارائه می‌شود، (دکتر سروش،1385،ص9) بنابراین، آنچه در اینجا اهمیت دارد نوع نگاه و تفسیری است که از اسلام ارائه می‌شود، 

خالد ابوالفضل یکی از نویسندگان مسلمان، معتقد است که عدالت حکم می‌کند که بگوییم تمدّن اسلامی یک تمدّن متکثّر و در برابر گروه‌های اجتماعی و مذهبی گوناگون فوق‌العادّه متساهل بود، پی بردن به پیامدهای مثبت تعهّد به نوع بشری و شناخت متقابل در عصر حاضر مستلزم اندیشه‌ورزی اخلاقی و توجّه به مقتضیات تاریخی است، یعنی دقیقاً همان چیزی که در الهیات و عقاید «پاک‌دینان» مغفول مانده است، 

به غیر از تصویب و تأیید عمومی تنوّع بشری، قرآن ایده‌ی خاصتر کثرت اعتقادات و قوانین مذهبی را نیز پذیرفته است، اگرچه قرآن صراحتاً اعلام می‌کند که اسلام حقیقت الهی است و مستلزم اعتقاد به حضرت محمّد– صلّی‌الله علیه وسلّم– به عنوان آخرین رسول در سلسله‌ی طولانی پیامبران ابراهیمی است، امّا به طور کامل این امکان را ردّ نمی‌کند که ممکن است راه های نجات و رستگاری دیگری نیز وجود داشته باشد، خداوند در آیه‌ی 48 سوره‌ی فرقان می‌فرماید:

لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۴۸﴾

 «برای هریک از شما –امّتها- شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر خدا می‌خواست شما را یک امت قرار می‌داد، ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید، پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید، بازگشت همه‌ی شما به سوی خداست، آنگاه درباره‌ی آنچه در آن اختلاف می‌کردید آگاهتان خواهد کرد، » قرآن در اینجا و جاهای دیگر می‌خواهد این را بیان کند که برای غیرمسلمان دستیابی به نعمت نجات و رستگاری امکانپذیر است: «کسانی که ایمان آورده و کسانی که یهودی و صائبی و مسیحی‌اند، هرکس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه‌ اندوهناک خواهند شد، » (خالد ابوالفضل، 1383، ص28) که اشاره است به آیه‌ی 62 سوره‌ی بقره با این مضمون که:

 «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (البقره: 62)

در ادامه‌ی این بحث، خالد ابوالفضل اشاره می‌کند که: «البتّه نباید انکار کرد که قرآن و دیگر منابع اسلامی امکانهایی را برای تفسیر نامتساهلانه فراهم می‌کنند، این امکانها به وضوح به وسیله‌ی پاک‌دینان و برتری‌طلبهای معاصر مورد استفاده قرار گرفته‌اند، امّا متن قرآن به یک چنین قرائتهای نامتساهلانه‌ای امر نمی‌کند، به طور تاریخی، تمدّن اسلامی توانایی قابل ملاحظه‌ای را برای به رسمیت شناختن و پذیرش تفاسیر متساهلانه و عمل بر طبق این تفاسیر از خود نشان داده است، تمدّن اسلامی یک سنّت اخلاقی و بشردوستانه خلق نمود که از فلسفه‌ی یونان محافظت کرد و دانش، هنر و اندیشه‌های اجتماعی نیکخواهانه‌ی عظیمی تولید نمود، » (خالد ابوالفضل، 1383، ص34) این مسئله باز به موضوع تفسیر و روشهای تفسیری مختلف از قرآن باز می‌گردد که در ابتدای این بحث به آن اشاره شد، 

سهیل هاشمی یکی دیگر از نویسندگان، در این زمینه و در نقد اندیشه‌های خالد ابوالفضل می‌نویسد که: «قرآن آنقدر عمیق است که مسلمانان بتوانند منابع فراوان تساهل، کثرت‌گرایی، احترام به تنوّع و حتّی شک و تردید را از آن استخراج کنند، من نمی‌گویم که تاریخ اسلامی یک تاریخ عاری از تساهل است، سوابق تاریخی بیانگر آن است که جوامع اسلامی دوره‌ی ما قبل مدرن عموماً به‌اندازه‌ی جوامع هم‌عصرشان در دیگر بخشهای جهان و حتّی در موارد بسیاری، بیش از آنها پذیرای تنوّع و آزادی مذهبی بودند، امّا این موضوع در مورد دولت‌ها و جوامع اسلامی مدرن صدق نمی‌کند، چرا که از لحاظ برابری، دموکراسی و حقوق بشر با استاندارهای بین‌المللی فاصله‌ی زیادی دارند، مطلب من این است که خواه ما در مورد تساهل، تنوّع و آزادی در جوامع اسلامی ماقبل مدرن بحث کنیم و خواه در جوامع اسلامی مدرن، به هر حال مسلمانان به طور کلّی از معیارهای قرآنی فاصله‌ی زیادی دارند و دیگر اینکه بخشی از مسئولیت این ناکامی را باید به محدودیّت‌های موجود برای تفسیر قرآن نسبت داد، » (خالد ابوالفضل، 1383، ص41)

وی معتقد است که پیام تساهل آیه‌ی 62 سوره‌ی بقره غیرمستقیم است، مسلمانان هیچ انحصاری بر زندگی پس از مرگ ندارند و بنابراین نمی‌توانند ادّعای حقّانیّت انحصاری در این زندگی داشته باشند، امّا آیه‌ی دیگر، آیه‌ی 48 سوره‌ی مائده است، که به گونه‌ای بسیار مستقیم و روشن‌تر بیان می‌دارد که تنوّع مذهبی چیزی نیست که به عنوان یک «شرّ» ضروری صرفاً باید آن را تحمّل کرد، بلکه یک خیر ضروری است که باید به وسیله‌ی همه‌ی کسانی که صادقانه برای حقیقت تلاش می‌کنند مورد استقبال و پذیرش قرار گیرد: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ؛ و ما اين كتاب را به حق به سوى تو فرو فرستاديم در حالى كه تصديق‏كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن و از هواهايشان [با دور شدن] از حقى كه به سوى تو آمده پيروى مكن براى هر يك از شما [امتها] شريعت و راه روشنى قرار داده‏ايم و اگر خدا مى‏خواست‏شما را يك امت قرار مى‏داد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد آگاهتان خواهد كرد، » (خالد ابوالفضل، 1383، ص43)

در توضیح آیه، هاشمی می‌نویسد که این آیه از لحاظ گستردگی، وضوح و صلابت چنان گیرا و چشمگیر است که به نظر می‌رسد فضای اندکی برای مجادله بر سر آن باقی می‌ماند، امّا در اینجا نیز جریان اصلی مفسّران قرآن، راه‌هایی برای مسأله‌دارکردن روشن‌ترین آیات یافتند، مثلاً، ابن خطیر به پیروی از خط استدلال طبری و دیگران، استدلال می‌کند که جوامع چندگانه‌ای که مخاطب این آیه قرار گرفته‌اند جوامع ماقبل ظهور اسلام هستند و با ظهور جامعه‌ی اسلامی همه‌ی راه و روش‌های معتبر پیشین به وسیله‌ی اسلام باطل شده‌اند، هاشمی نتیجه می‌گیرد که اگر مسلمانان مدرن می‌خواهند جوامعی متساهل و کثرت‌گرا مبتنی بر تعالیم قرآنی بنا کنند، باید برای ترسیم یک راه و روش تفسیری جدید نیز آماده شوند، (خالد ابوالفضل، 1383، ص44) یعنی روش‌های تفسیری بکار برند که بتوانند روح تسامح و تساهل‌گرا را در تفسیر قرآن ساری کند.

در زمینه‌ی قرائت نامتساهلانه از دین و آثار آن برخی از متفکّران مسلمان معتقدند که همه‌ی کسانی که می‌پندارند از امتیازات ویژه یا چشمان ویژه‌ای برخوردارند و از ارتفاع بالاتری در بشر و تاریخ می‌نگرند و راز نهایی و نهانی وجود انسان و مقصد تاریخ را کشف کرده‌اند، یا سیاست و حکومت را تحقّق وعده‌ی الهی یا تاریخی (دینی یا سکولار) می‌دانند و یا برای خود خاستگاه و مقامی ممتاز و متفاوت با دیگران قائلند و با دیگران چنان رفتار نمی‌کنند که با خود، به آسانی دچار عدم مدارا و خشونتی آدمی‌سوز می‌شوند و خشونت خود را مقدّس می‌شمارند، بی‌مدارایی اینان، بدترین نوع بی‌مدارایی است، چون اگر دیگران خشونت را حق خود می‌دانند ایشان آنرا تکلیف الهی یا تاریخی خود می‌شمارند، (دکتر سروش،1385،ص11) 

نتیجه‌ی بحث:

دکتر سروش به نیکی بیان داشته‌اند که ادیان از آدمیان اطاعت و پرهیز از گناه می‌خواهند، امّا عاشقی کردن (آن هم با خدا) فریضه‌ای دینی نیست بل فضیلتی اخلاقی و فرادینی است که البتّه به دین هم معنا و غنا می‌بخشد، به اعتقاد ایشان، باید به مدارا هم به این چشم نگریست، به چشم فضیلتی که همه، از دیندار و غیردیندار به آن نیازمندیم و فقط با تعلیم مداراست که آسایش دوگیتی- به تعبیر حافظ- تأمین می‌شود، دشمنان مدارا و هر نام و بهانه‌ای که داشته باشند؛ دینی یا سکولار، هم دشمنان آدمیّت‌اند هم دشمنان دیانت، باید آنها را هدایت کرد، (دکتر سروش،1385،ص12) 

تأکید بر مدارا و تساهل در اندیشه و عمل چنانکه ذکر شده در اندیشه‌ی اسلامی هم جایگاه خود را دارد و چنانکه از متفکّران برجسته‌ی مسلمان نقل شد، می‌توان بر وجود تفاوتها صحّه نهاد و آنرا محلّی برای نزاع قرار نداد، البتّه تأکید بر تساهل آنچنانکه آرش نراقی اشاره کرده است فضیلتی است که در ميانه‌ی دو حدّ يا وضعيت مطلق‌گرايی و کثرت‌گرايی تحقّق می‌پذيرد، 

لازم به یادآوری است که تأکید بیش از اندازه بر ایمان به عقل‌گرایی و توانایی تحمّل مردم، ممکن است این خطر را داشته باشد که به برخی از گروه‌ها – مانند جریانات اقتدارگرا و یا نژادپرست یا دارای عقاید سخت مذهبی - اجازه دهد تا با بهره‌برداری از قوانین و کسب احترام در جامعه، زمام امور را بدست گیرند و مبانی جامعه‌ی مدنی را تضعیف نمایند که برای اندیشه‌ی مدارا و تساهل، وجود آن ضروری است، این یکی از انتقادات جدّی واردشده به‌اندیشه‌ی تساهل است،                                                                                                     

منابع:

1-قرآن کریم، 

2-نشریه‌ی اندیشه‌ی حوزه، «تولرانس»، سال ششم، شماره‌ی اول، مرداد و شهریور 1379، 

3-ابوالفضل- خالد(1383)، تساهل در اسلام، ترجمه‌ی محمد تقی دلفروز، تهران، انتشارات کویر، 

4-ژولی سادا- ژاندرون(1378)، تساهل در تاریخ اندیشه‌ی غرب، ترجمه‌ی عباس باقری، تهران، نشر نی، 

5-سروش-عبدالکریم(1379)، آئین شهریاری و دینداری- سیاست نامه‌ی 2، تهران، موسسه‌ی فرهنگی صراط، 

6-ماهنامه‌ی اندیشه‌ی اصلاح، «رواداری و دگرپذیری در نواندیشی دینی» مصاحبه‌ی مولود بهرامیان با سروش دباغ، سال اول، شماره‌ی دوم، مرداد و شهریور1394

7-فصلنامه‌ی مدرسه «رساله در مدارا»، دکتر سروش، سال دوم شماره‌ی چهارم مهر 1385 صص 9-12

8-Thomas Christiano , Does Religious Toleration Make Any Sense? (Oxford: Blackwell Publishers, 2006)